سلام, خیلی ممنون که به من کمک می کنید. من شونزده سالمه و به مدته شش سال و نیمه ک با پدرم به تنهایی زدندگی میکنم و دو ساله به کانادا مهاجرت کردیم. من همیشه و از بچگی با پدرم مشکلات و اختلافات زیادی دشتم. پدرم ب شدت ادم سختگیری هست و اصلن آدم منتقیعی نیست,از اون دسته آدم هایی نیست ک مشکلات رو با حرف زدن باهاش حل کنی چون معمولا هیچ وقت اخلاقش ثابت نیست و فوری میتونه از سر بگیره مشکل. و خیلی تحت تاثیر زندگی سخت خودش در کودکی و کل زندگیشو با من مقایسه میکنه انگار همه چیز تقصیره منه. اون منو به کشوری با آزادی های فردی اجتماعی زیاد خورده و حالا منو ب شدت محدود کرده. حساسیت های قدیمی زیادی دره و خیلی غیرتی در صورتی که آدما اینجا واقعن خیلی پسرو دختر ها دوستانه هستن و همه با هم گرم هستن و افکار سالمی دارن.
در حالی که همسنو سال های خودمو به تر مداوم اطراف میبینم که ایرانی هم هستند مثل من دختر هستند و پدرم منو از همه جدا کرده. آزادی دارند. پدرم کاری کرده که من حتا اگر مورد آذaر روحی کسی قرار گرفتم نمیتونم بهش عتماد کنم تا ب من کمک کنه. و با من دوست بشه تا اولین نفری ک کمکم میکنه تو مشکلاتم باشه. چون با سخت گیری هاش نمیتونم اینجا به راحتی دوست پیدا کنم, از طرز پوشش که حتی برای دم در رفتن هم با این سنم میاد تو اتاقم و بهم میگ چی بپوشم تا همه چیز. من به عنوان ی دختر کل عمرمو با روحیات سخت و خشن ی مرد بزرگ شدم و هیچوقت نتونستم با کسی حرف بزنم. نمیدونم چیکار کنم...نیاز ب کمک دارم